۱۳۹۲ اسفند ۷, چهارشنبه

البوم عکس شاهین نجفی


شاهین نجفی و پدرش نقی












جلوی من حرکت نکن، من پیروی نمی کنم.

جلوی من حرکت نکن، من پیروی نمی کنم.
پشت سر من حرکت نکن ،من رهبری نمی کنم.
تنها کنارم قدم بزن و دوستم باش

(آلبر کامو)              



کسی جز تو ازدرد ها و درون من آگاه نیست

کسی جز تو ازدرد ها و درون من آگاه نیست

کسی جز تو چون تو برای زمان بزنگاه نیست… 1414


۱۳۹۲ اسفند ۳, شنبه

خبر انتشار البوم 1414 از شاهین نجفی همه را شوکه کرد.

هیچکدام از طرفداران شاهین نجفی انتظار نداشتند که شاهین بعد از ترامادول بخواد حالا حالا ها البوم بده که شاهین بازم نشون داد هیچ قانونی ثابت نیست .البوم 1414  در تاریخ 14/4/2014    منتشر میشه  .
توضیحات کامل مربوط به البوم 1414
********************                فیسبوک شاهین نجفی         *********************
1414
New EP Album
Shahin Najafi
Arrangement: Majid Kazemi
آلبوم 1414 یک آلبوم ای پی یا چند آهنگه است که شامل 4 تراک و در حقیقت ادامه ی فرمال بخشی از آلبوم "ترامادول"می باشد و درتاریخ 14.04.2014 مقارن با ۲۵ فروردین ۱۳۹۳ منتشر خواهد شد.
آلبوم 1414 از جهت ساختاری مینی مال و پست اکسپریمنتال(تجربی) می باشد .ساختار کلی هر چهار تراک در سبک داب خواهد بود . در این سبک نشانه هایی از موسیقی رگی با افکت گذاری های الکترونیک وجود دارد.بخشی از تمرکز داب روی فضاسازی هنری صدا،ایجاد افکت های تشدیدی(اکو) ورنگ آمیزی و مدلاسیون صدا می باشد.
1414
همچون بخش های وسیعی از ترامادول ،پلی ریتمیک( درچند ریتم) و پلی متریک( درچند تاکت) است و این دو شاخصه در داب همانند پروگراسیو راک است ،اما نشانه های جامائیکایی داب و دوری مفهومی آن از کانسپت های تاریک پروگراسیو ،داب را به سمت نوعی از موسیقی آرام سوق می دهد.همچنان که در داب صدای کلین گیتار با ضرب آهنگ های تقریبا منظم و ساده، جایگزین صدای دیستورت گیتار الکتریک می شود .موسیقی این مجموعه اثری ست مشترک از شاهین نجفی و مجید کاظمی با دو شعر از شاهین نجفی و چند شاعر دیگر.علیرغم نو بودن این تجربه در موسیقی ایرانی ،اولین بودن در هنر لزوما برتری نمی آفریند و آنچه اهمیت دارد باز شدن راه های نو و پشت سر گذاشتن تجربیاتی جدید در موسیقی ست. همچنان که در آلبوم "هیچ هیچ هیچ" سبک تریپ هاپ و در آلبوم "ترامادول" گوشه هایی از سبک پروگسیو را تجربه کردیم ،این بار جهان داب را می آزماییم. هنر فرم هایی ست مکرر در تجربه هایی شَوَنده و متفاوت.
متعهد بمان به این لعنت /به شنا کردن خلاف جهت
شاهین نجفی /مجید کاظمی
۳۰ بهمن ۱۳۹۲
19.02.2014

#EP (Extended Play)
#Dub
Polyrhythmik
Polymetrik
Progressive
Clean

#Trip-Hop

برنامه شب اواز جمعه 9 اسفند ساعت 10 شب Manoto TV

اخبار و برنامه های شاهین نجفی

برنامه شب اواز جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 10 شب از Manoto TV


پخش کنسرت لندن 2014 و گفتگو با شاهین نجفی


پاسخی به بد خواهان

یادداشتی از شاهین نجفی در پاسخ به بد خواهان در سال 2010 

پاسخی به بدخواهان
در تاریخ ‏ژوئیه 15, 2010‏ و ساعت ‏17:53‏
از روزی که این اسم لعنتی را چند نفری بیش از حلقه ی اطرافیان و دوستان قدیمی شنیدند و شناختند ،من در برزخی دیگرگونه زیست کردم.نامی که دوست داشتم آنقدر به هدر رفت، تا وقتی کسی در خیابانی در غربت مرا بشناسد و بگوید شما فلانی هستی؟یک لحظه در خود فرو بروم و سوال کنم که آه من یعنی اینم.یک اسم چون اسم های ریز و درشتی که در تاریخ بدبو و اذهان کُند دیگرانی خفته در این بستر، گه گاه تکرار شدند .آمدند شبیه مگس و خفته ها با دست از ذهن خسته خویش آن را پراندند.من، یک تبعیدیِ تا یک ماهِ دیگر سی ساله.جوانی عصیانی که 5 سال پیش تمام عالم را محکوم می کرد که چرا در ایران نماندند تا بمیرند و فرار کردند؟چرا ؟ و من فرارررریدم.تبعیدیده شدم.با چشمانی وحشت زده برای بازگشتی زود.بعدها فهمیدم که چقدر استقبال می کنند حاکمان حجاز از هجرت ما.چرا که یقین داشتند که ما در اینجا در جمع فسیلیان دهه های گذشته تباه می شویم و بگا می رویم و علف های سیاسی نشخوار می کنیم و برای چاهی به نام ایران طناب می بافیم و به طناب دیگران با خایه آویزان می شویم و در نهایت چیزی می شویم در شکل و شمایل غارنشینان غرب نشین.با خودم عهد کردم که به جایی وصل نباشم.از آنچه در ایران می خواندم دور نشوم.به جای کسب درآمد و چسبیدن به زندگی خانوادگی و شخصی و لذت از موهبات غرب وحشی ،برای خود اتاقی بسازم شبیه اتاق نمور چوبی ام در ایران با کتاب های موریانه دریده و دوستانی داشته باشم از جنس خودم و درگیر و مریض و بیقرار.آنقدر فرصت داشتم تا خود را درگیر خزعبلات دخترکُش و تیتیش پسند بکنم، اما این لامصب در گلویم غده شده بود.آن روزهایی را می گویم که ایرانییان درگیر"برو برو دیگه تو رو نمی خوام" و " یه بوس داد و دمش گرم" وفیلم فارسی های اسلامی و عاشقانه های موال پسند شاعری مونث با صدایی شهوتی بودند( و حالا حتمن نیستند!).من نماندم و هجرت کردم تا آنچه در قلب کسانی که توان و تاب و فرصت فریادشان نبود را فریاد بزنم و زدم و زدم و تشویق شدم و فحش شنیدم و تشویق شدم و فحش ...گاه تند رفتم،گاه آهسته رفتم ،گاهی به بیراهه می زدم.گاهی خسته می شدم و می بریدم. آنها که دلسوزم بودند ، مشفقانه نقد می کردند و آنان که نقد را به مثابه ی تخریب می شناختند ، ناسزا می نوشتند و می گفتند.اما واقعن بدخواهان ما از چه چیز در عذابند.از شهرتی که جهانگیر شده است و عام و خاص نام مارا بر زبان حلوا حلوا می کنند!یا از ثروتی که از کنسرت های جهانی و صد هزار نفری به جیب زده ام! و یا فروش آلبوم هایی که روزانه به حسابم واریز می شود! و یا جوایزی میلیونی که برایم می فرستند!و یا بورس های دانشگاهی که به من پیشنهاد می کنند ؟ به چه ؟ از چه می هراسند؟اگر امروز صد و هشتاد درجه از آنچه که در ایران بودم و اینجا هستم فاصله بگیرم و برای کمرهای آماده ی قِر و گوش های مسموم لاطائلات شنیده، بخوانم رضایت می دهند؟اگر با یک فحش آبدار گور پدر تو و خودم بگویم و بشاشم بر خون ندا و سهراب و ترانه راضی می شوی؟یا اینکه آنقدر بحث را در کلامم بپیجانم که گوه گیجه ی ایرانی بگیری و با استعاره وایجاز سر بدوانمت ،تا بر سر لطف بیایی و مجوز خواند از سرزمین پدر و مادری ام را به من تبعدی فلک زده عطا کنی؟ چرا چون تو خیر سرت در جهنم هستی و من بهشتم و در حال عیش و نوش و گاهی هم حرف زدن.
صد هزار چون تو را به یک موی سفید مادرم نمی دهم که از پشت تلفن با زبان گیلکی می گرید و منت مرا می کشد که از این چیزها نخوان.فلانی را گرفته اند.فلانی را اذیت می کنند.و تو ای ابله! من در اینجایم. اینجایی که بماند با همکاری پلیس اش فرخزاد ها و بختیار ها و قاسملو ها را بر باد دادند ،اما تمام کس و کارم که در آنجایند.می گویی آنچه که من از ایران تصویر می کنم حقیقت ندارد.مشخص است که برای تو حقیقت ندارد. تو از کجا آمده ای؟پدرت شب با چه حالی به خانه بازمی گردد؟اصلن باز می گردد؟خواهرت را به خانه ی بخت فرستاده ای؟ می دانی نسیه یعنی چه؟ می دانی قرض یعنی چه؟ می دانی چک برگشتی یعنی چه؟می دانی برادرت را بکشند و جنازه اش را هم پس ندهند یعنی چه؟ می دانی برادر و خواهرت را در زندان بکنند و بخندند یعنی چه؟من می دانم.من می دانم. من می دانم .ابله من می دانم.وقتی ترانه را می نوشتم یعنی با ترانه به من هم تجاوز میشد.ابله این تعارف نیست.در بند های حقیقی ایران به من فقط نوشابه فرو نکردند، اما فرو کردند. آنقدر فرو کردند که امروز با نوشابه ی دوستانم درد بکشم.برای همین امروز هم با این ثروت هنگفتی که دارم! وچندین ویلا! و ماشین! و هر شب در کلوب ها و دیسکو ها !نمی دانم چرا شب ها بی دلیل می گریم؟ چرا دلم برای تو غش می رود؟ برای تو که ابلهی و دوستت دارم. چون نمی دانی که در روزگاری که همه در حال خرید و فروش هستند من ها زیاد نیستند.تاریخ درباره ی ما قضاوت خواهد کرد.اتفاقن دوست داشتم که تو اینجا بودی و تو را در آغوش می کشیدم و نه تمام کسانی را که می شناسم و نمی شناسم و تشویقم می کنند.تو را ،تا معجزه ای می شد و مسخ می شدی و می دانستی ما با چه فلاکتی داریم این بار را پیش می بریم. آنگاه می بینی که گویا از تو طلبکار هم هستند.سوال می کنی که این جماعت کجایند ؟اینها که اینجا کار می کنند و پلاک فروهر بیست کیلویی در گردن آویخته اند و ایرانی اصیل هستند و سالی ده بار به ایران می روند و یورو و دلار و پوند خرج می کنند و دیسکو و کنسرت و مشروب و چلوکباب شان براه است و در سال یک کتاب نمی خوانند و از تاریخ کوروش را می شناسند و از اسلام یا علی گفتن را و وطن پرستی شان فحاشی ست و ناموس پرستی شان زن ستیزی و سیاست شان پشت سر دیگران صفحه چیدن و این و آن را جاسوس خطاب کردن.گمان نکن چون خیلی ها به ما گوش می دهند پس مارا می شنوند.ما در اقلیت هستیم و بی تعارف، کمیم.اگر بیش از این بود باید شک می کردی.ما نیامده ایم که تاییدگر باشیم.ما خط انکاری هستیم بر تمام آنچه که در مغزمان فرو کرده اند.وقتی پیش از آنکه تو ما را نقد کنی ،ما خود را به چارمیخ کشیده ایم ، یعنی دیر رسیده ای عزیز.من نه به آن ناموس و اخلاق و عفت و حجب و وقاری که از آن دم می زنی باور دارم و نه در پی احیای لاشه های سنتی-مذهبی تو هستم.تو راهی نداری جز اینکه بپذیری یا نپذیری و در هیچکدام نیز بر گردن ات تیغ نگذاشته اند.تو حق داری که تاییدگر من نباشی و می دانی ذره ای در راهم تاثیری ندارد.تو حق داری حتی هرآنچه در دلت عقده شده است را با فحش و ناسزا به ما تحویل بدهی .تو آزادی و اگرفقط همین را بفهمی من برایت به درگاه خدایی که نمی شناسمش دعا خواهم کرد.
شاهین نجفی
15 جولای 2010

من یه دردم

من یه دردم 

شعری و صدای  شاهین نجفی 


من یه ایرانی افغانی ترک آمریکاییم یه روسم عربم چینییم آفریقاییم

من یه یهودی زرتشتی مسیحی بهاییم هندو مسلمونمو بی مذهبمو بوداییم

یه ایرانی ام که صفا و سادگی رسممه یه افغانی ام که تاریخم پر ستمه

من یه کردم که رفیقم کوه و تفنگه یه فلسطینم که چهل پنجاه سال تو جنگه

یه آفریقایی سیاه مثل عمق جنگل اونی که رفتار میشه باهاش مثل انگل

یه آلمانی ام که از نازی ها سیلی خورده یه حزب که واسه جنایتش آبرومو برده

یه آمریکایی که دس تو دس عراقیا گریه کردیم تو این جنگ و مرگ و غوغا

یه اشک قشنگ از چشم یه تبتی که میسوزه تو حسرت آزادی مملکتی

یه ایرانی ام که پرچمم و گم کردم وسط این همه اسم و رسم سردر گمم

به هر شکل و لباس و زبون تو هر مملکتی ام به نام عشق و آزادی و انسان حثییتم

به اینکه همه مثل همیم و فقط این یه اصل به نام انسانیت که زیباترین رسم

(من یه درد مشترکم فریاد کن منو دیوار و بشکن و بیرون بزن از این تنو)

(رها شو رها شو تو وسعت دنیا رها شو با هر رنگ پوستی و زبونی هم صدا شو)

واسه روزی که تمومه زندونا ویرون شن و چشم مادرا واسه بچه ها گریون نشن

و روح قشنگ هیچ زنی لگدمال نشه غیرت پر معنی مردها پایمال نشه

و هیچ سری بالا دار نره واسه عقیدش زنی از ترس خونواده نسوزه تو آتش

روزی که زندگی هیچ کسی تفتیش نشه ملاک اعتاقاد و ایمان تسبیح و ریش نشه

روزی که آزادی تو خیابون همه برابر زن و مرد کوچیک و بزرگ خواهر و برادر

روزی که همه جا توی صلح و آزادیه قدم به قدم باغ و درخت و آبادیه

لحظه ای که شاید دوباره انسان معنی بشه تموم این حرفای قشنگ عینی بشه

لحظه ای که میرسه شاید ولی من نیستم من خیلی زود تر از اونچه فک کنی میمیرم

ولی تو بمون و به یاد شاهین پرواز کن پنجره های ذهنتو رو به دنیا باز کن

به جای من بخون و بخند و نفس بکش تو هر لحظه اگه شد این سرود و آواز کن

بزار کوه پیش مرامت تعظیم کنه آسمون بارون و با اشک تو تنظیم کنه

بزار واسه یه بار شده آدم آدم شه مث استعاره ای از شعرای سادم شه


من یه دردم



که دوستم داری و خیلی دوستت دارم...

شاهین نجفی:
که دوستم داری و خیلی دوستت دارم...
وقتی برای تعارف نیست.من بهانه ام برای مهدی و مهدی بهانه ای برای من تا این چند روز را تاب بیاوریم.
امروز به شما می گویم:اگر تاریخ ادبیات ایران،از مهدی موسوی هموزن حافظ و نیما و فروغ و...یاد نکرد،تاریخ نیست.به آن شک کنید.


۱۳۹۲ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

عکسهای شاهین نجفی





عکس های شاهین نجفی







عکس های شاهین نجفی







نقد و بررسی ترانه " ناگهان "

نقد و بررسی ترانه " ناگهان "

شعر زیبایی از دکتر سید مهدی موسوی
اجرای شاهین نجفی از البوم هیچ هیچ هیچ
***************************************
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺯﻧﮓ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺗﻠﻔﻦ، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻨﺖ
ﺑﺎﺷﺪ ... ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ
ﺳﺮ ِ ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﺩﺍﻣﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﮔﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺍﺟﻤﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺍﺑﯿﺎﺕ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯾﻢ ﻣﯽ
ﻓﻬﻤﯿﻢ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻭ ﺍﻧﺴﺠﺎﻡ ﺧﺎﺻﯽ ﺑﯿﻦ ﺍﺑﯿﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ
ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻌﻨﯽ ﺑﯿﺖ ﺍﻭﻝ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺑﯿﺎﺕ
ﺑﻌﺪﯼ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻣﺜﻼ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ( ﺩﻭﺳﺘﺖ
ﻋﺎﺷﻖ ﺯﻧﺖ ﺑﺎﺷﺪ) ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﻢ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩﻩ
ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺎﻋﺮ ﺑﻪ ﺯﻧﺶ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﺯ
ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺯﺩﺍﯾﯽ ) ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ( ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ
ﺳﺎﺩﮔﯽ ﮔﺬﺷﺖ ﺑﻄﻮﺭ ﮐﻠﯽ ﺑﯿﺖ ﺑﺎ ﺿﺮﺑﻪ ﯼ ﺧﻮﺏ ﻭ
ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ.
ﺑﮑﺸﯽ ﺩﺳﺖ ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺶ، ﺑﮑﺸﺪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻭ
ﺩﻧﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﯽ،
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺑﯿﺖ ﺩﻭﻡ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ
ﻣﺸﮑﻞ ﺍﺯ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ
ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﻫﻨﺠﺎﺭ ﺍﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺗﺴﺮﯼ ﭘﯿﺪﺍ
ﮐﺮﺩﻩ . ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺁﻥ ﻓﺮﺩ ﻋﺎﺷﻖ
ﺟﺴﻢ ﺗﻮﺳﺖ ، ﺷﺎﻋﺮ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺭﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ
ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺧﺘﻼﻁ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻫﻮﺱ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺑﻄﻮﺭ ﮐﻠﯽ ﺩﺭﺩ
ﺷﺎﻋﺮ، ﺩﺭﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﺘﻤﺎ
ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﯼ ﺩﺭﺩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺷﻌﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ﻗﺮﻭﻥ ﺣﻔﻆ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ :ﺩﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ
ﺍﺯ ﺭﯾﺎﯼ ﺻﻮﻓﯿﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ، ﺩﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﺮﻭﻍ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺭﻭﺯﻣﺮﻩ ﺯﻥ ﺩﺍﺷﺖ ، ﺩﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﺷﺎﻣﻠﻮ ﺍﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻭ
ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ... .ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﯼ
ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﺳﺖ .) ﻧﻘﺪ ﻣﺤﺎﮐﺎﺕ(
ﺭﻭﺑﺮﻭﯾﺖ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻭ ﺑﺎﺗﻮﻡ، ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺧﻨﺠﺮ
ﺭﻓﯿﻘﺎﻧﺖ ﺗﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ !! ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ، ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﯿﺖ ﺳﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﻢ ﻣﺮﺩﯼ
ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺖ ﻋﺸﻘﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ، ﺣﺎﻝ
ﺩﺭﻭﻥ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻭ ﺑﺎﺗﻮﻡ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ) ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩ (
ﻭ ﭘﺸﺘﺶ ﺧﻨﺠﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺩﺭ
ﻭﺍﻗﻊ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ، ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺩﯾﺪﻩ
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺯﺩﺍﯾﯽ
) ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ( ﺷﮕﻔﺖ ﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ .
*ﺷﺎﻋﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺑﯿﺖ ﻋﺸﻖ ﻓﻨﺎ ﺷﺪﻩ ﯼ
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﺩ ﻧﻪ
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺜﻞ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﯽ ﻣﻌﺸﻮﻕ
ﮔﻠﻪ ﮐﻨﺪ. ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﯼ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﯽ
ﻣﻌﺸﻮﻕ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺭﺩ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻬﺎﺳﺖ ﺩﺭ
ﺷﺎﻋﺮ ، ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﻭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺩﻝ ﺑﻪ ﺁﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺪﻫﯽ، ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ
ﺑﺪﻫﯽ ﺑﻌﺪ، ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺟﺎﻥ ﺑﺪﻫﯽ ...
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺯﻧﺖ ﺑﺎﺷﺪ !
ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﺷﺎﻩ ﺑﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻭ ﻧﻘﻄﻪ ﯼ ﻋﻄﻔﯽ ﻣﯿﺎﻥ
ﺗﺎﺛﺮﺍﺕ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﺳﺖ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ
ﺩﻟﺖ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺁﺑﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﺎﺷﯽ
ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺟﺎﻥ ﻧﺜﺎﺭ ﮐﻨﯽ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺧﻨﺠﺮ ﻣﯽ
ﺧﻮﺭﯼ . ﺑﻨﺪﻩ ﺩﺭ ﻏﺰﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ :
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﻻ ﻣﺬﻫﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻻ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﮐﻪ
ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﭼﻮ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻤﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ
ﭼﻮ ﮔﺮﮒ ﺣﻨﺠﺮﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺪ ﻭ ﺧﻨﺪﺍﻥ
ﮔﻔﺖ : ﺳﺰﺍﯼ ﺑﺮﻩ ﯼ ﺩﻟﭙﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ
ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﭘﺎﮐﯽ ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ
ﺩﺭﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ...
ﭼﻤﺪﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺷﺖ، ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ
ﻣﻐﻠﻮﺑﺖ ﭘﺮﺗﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ
ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻣﻘﺼﺪ ِ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﻫﻢ ﮐﺸﻒ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ﻫﻢ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺯﺩﺍﯾﯽ
ﮐﻪ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻣﻘﻮﻟﻪ ﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﻥ ﻋﺰﯾﺰ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺳﺖ.
ﺗﺎﮐﯿﺪ ﺑﯿﺖ ﭘﻨﺠﻢ ﺭﻭﯼ ﻣﺼﺮﻉ ﺩﻭﻡ ﺍﺳﺖ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺩﺭ
ﻗﺎﻓﯿﻪ : ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﺭﺍﻩ، ﺁﻫﻨﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ
ﻫﺮﺩﻭ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻣﻘﺒﻮﻝ ، ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ ) ﺍﯾﻬﺎﻡ
ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻔﻀﯿﻞ ( . ﺍﺯ ﻣﺠﺎﺯ ﭼﻤﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ
ﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔﺬﺷﺖ : ﭼﻤﺪﺍﻥ ﻏﻢ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺷﺎﻋﺮ ﺍﺳﺖ ،
ﺯﺧﻤﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻗﻠﺐ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ
ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺮﺗﮕﺎﻫﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ
) ﺁﺯﺍﺩﯼ ( ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ .
ﻋﺸﻖ، ﻣﮑﺜﯽ ﺳﺖ ﻗﺒﻞ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ... ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﯽ ﻣﯿﺎﻥ
ﺟﺒﺮ ﻭ ﺟﺒﺮ ﺟﺎﻡ ﺳﻢ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺖ ﻟﺮﺯﺍﻧﺖ،
ﺗﯿﻎ ﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﮔﺮﺩﻧﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﺑﯿﺖ ﺷﺸﻢ ﺗﻠﻤﯿﺦ ﻇﺮﯾﻔﯽ ﺑﻪ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺟﺎﻡ ﺷﻮﮐﺮﺍﻥ
ﺳﻘﺮﺍﻁ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯿﺎﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﺟﺒﺮ ﻭ ﻣﺮﮒ
ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﯽ
ﻧﯿﺴﺖ . ﻣﺘﻨﺎﻗﺾ ﻧﻤﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﻢ ﻣﺼﺮﻉ ) ﺍﻧﺘﺠﺎﺑﯽ
ﻣﯿﺎﻥ ﺟﺒﺮ ﻭ ﺟﺒﺮ ( ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮕﻔﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ.
) ﻋﺸﻖ ﻣﮑﺜﯽ ﺍﺳﺖ ﻗﺒﻞ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ (ﻭﺍﻗﻌﯿﺘﯽ ﻋﯿﻨﯽ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ .
ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ »ﺍﻧﻘﻼﺏ « ﻭ »ﺁﺯﺍﺩﯼ «، ﻓﻨﺪﮐﯽ ﺩﺭﻣﯿﺎﻭﺭﯼ ...
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺠﺪﻩ » ﺗﯿﺮ« ﺑﯽ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻣﯽ، ﺗﻮﯼ
ﺳﯿﮕﺎﺭ »ﺑﻬﻤﻨﺖ « ﺑﺎﺷﺪ
ﺑﻪ ﺍﯾﻬﺎﻡ ﻇﺮﯾﻒ ) ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ( ﺩﻗﺖ ﮐﻨﯿﺪ.
ﺷﺎﻋﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﻭ
ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﯾﺎ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ
ﮐﻪ ﺑﺎﺯﻫﻢ ﻫﺮﺩﻭ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﻣﻘﺒﻮﻝ
ﺍﺳﺖ. ﻣﺼﺮﻉ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺯﺩﺍﯾﯽ ﻭ
ﻣﺮﺍﻋﺎﺕ ﻧﻈﯿﺮ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪﺍﻧﻪ ﺍﯾﺴﺖ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺿﺮﺑﻪﯼ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﻏﺰﻝ ﺿﺮﻭﺭﯼ ﺍﺳﺖ .

................................................


پست‌های پرطرفدار