۱۳۹۳ تیر ۱۰, سه‌شنبه

با این جانور ناقص الخلقه ای که از دهان اش آتش و چرک به هوا تف می شود.جانوری که خدای را بندگی نکرد و زمانی را بشارت می دهد که دیگر چیزی برای ازدست دادن ندارد جز نفسی که بیخود و بی جهت در رفت و آمد است."خوب همین حرف ها را می زنی که انگ می زنن که ترویج خودکشی می کنید.شیطان پرستید و..."ترویج خودکشی نمی کنم اما تشویق به زندگی را هم نمی توانی از من بخواهی.شیطان بدبخت قصه ها هم که در کتاب، بدبخت و فلک زده بود ویک تبعیدی همچون من.یک یاغی وسرکش که ترک سجده کرد و جرم اش آگاه کردن بود. چنین موجودی در قصه ها بیشتر قابل ترحم است تا پرستیدن.آنها هم می دانند که جامعه خرافه زده را چه باک، ترس از شیطان یا خدا.کافی ست لولویی را پشت درب خانه در انتظار بنشانی.و من لوس می کنم این داستان را 
. بگند می کشم


هیچ نظری موجود نیست:

پست‌های پرطرفدار