۱۳۹۳ مهر ۱۲, شنبه

آزادی مفهومی انتزاعی نیست که تنها در تصورمان بسطش دهیم
مفهومی بورژوایی هم نیست که تنها مختص طبقه ای خاص باشد ...
آزادی مفهومی مستقل است ... مستقل از هر چیز ، حتی زمان و مکان ...
وحفظ استقلالش وابسته به ارزشیست که انسان  برای خویشتنش قائل است
انسان به خودی خود وابسته به حصار هاست ... محدوده هایی که چون قابل کنترل هستند
کمترین امتیازی که به انسان می دهند ، احتیاط است ...
و انسان تا وقتی از احتیاط لذت میبرد  هیچ گاه به آنطرف حصار ها نمی اندیشد
و هیچ گاه حتی نمی پذیرد آن طرف حصار ها دنیایی وجود دارد...
حصار ها / عادت می آورند عادت سکون می زاید ...
سکون ریشه ی تفکررا می زند  و تسلسل تنها اتفاق ِ افتادنی در این خمار آلودگی است .
حال چه می شود انسانی حصار هایش را کنار می گذارد ؟؟
شاهین نجفی بیش از آنکه نماد ِ اعتراض به میله های دوردست یا ناکجاهای کهریزک باشد
مرد پرخاش به حصارهای ناملموسی است که دور تفکرمان گرفته ایم .
به حصارها ، به پنبه های در گوش ، به سانتی مانتالیسم خوشرنگ
به هر چیزی که ما را از واقعیتی که در درونمان رخ می دهد دور می کند معترض است
او هیچ وقت اخلاقیات کلامی را به رسمیت نمیشمارد ...
تا حقیقی ترین تصویر موجود از تلخی های اطرافش را بی پرده بگوید
و آزاد تر از این حرف هاست که درگیر این باشد
که ذهن ما چه صفتی را برایش  قلمداد می کند
دست او هیچ وقت به بیلبورد ها نمی رسد
هیچ تریبونی پای حرف هایش نمی نشیند
زیرا او به راحتی از ممنوعه ها میگوید
و هیچ سرمایه و سرمایه داری  خودش را فدای بیداری ِ برده های حوالی خویش نمی کند
او خوب می داند ...این همه خواب آور که در نگاه مردم جاریست از سر ِ
تجمع ِ حصار هایست ... که در آن می توانند به دنیای بی تفکر لم دهند و از تسلسل پنکه لذت ببرند .
فارغ از احترامی که به دانسته هایش از اجتماع ، موسیقی ، و درد می گذارم .
همنشینی با او را به هزار روشنفکر ِ کروات زده ترجیج می دهم .
او خودش را زندگی میکند ... خودش را درد می کشد ... خودش را بروز می دهد
بیشتر از تمام دنیا با درون خودش میجنگد و هیچ چیز به این اندازه ارزشمند نیست ... که تو از درون
به  خود بیایی. 
و باز میگویم شاهین شری ست که به خیرش می ارزد


هیچ نظری موجود نیست:

پست‌های پرطرفدار