یک سوال از شاهین نجفی و پاسخ شاهینَ
__________________________ __________________________ ___________________
سوال کننده:
این سوأل خیلی طولانی است ولی من برات میفرستم ، اگه مایل بودی بهش جواب بده:
من از داخل ایران، برای اولین باره که برای شما میل میزنم و از صدای آمریکا انتظار دارم سوال من را از شاهین نجفی بپرسد.
من احساس میکنم کسانی مثل آقای نجفی بدون اینکه بدونن و یا دلشون بخواد، با حرفها و ادبیاتی که به کار می برند درواقع دارن تیشه به ریشه جنبش سبز میزنن و من به عنوان یک دانشجوی ایرانی و عضوی از خانواده جنبش سبز، این حق و وظیفه را دارم که از ایشان توضیح بخواهم
درباره: "الفاظ رکیکی" که شایسته یک هنرمند و حق جو نیست و شاهین بکار میبرد،
"تندروی هایی" که که دور از اعتدالند و محکومند به سرنوشتی که جناح حاکم درایران خواهد داشت و و و و
آقای نجفی عزیز
یک هنرمند نباید از جامعه هدفش فاصله بگیرد،
نباید از ذات زیبا و دلنشین هنر فاصله بگیرد،
من کارهای شما را و خود شما را دوست دارم، ولی نه "آلبوم جدیدتان" را.
با این راهی که شما پیش گرفته اید "تنها و تنها" فشار بر ما هم سن و سالان شما در ایران بیشتر میشود و این چیزی نیست که شما دوست دارید و برایش با قلمتان می جنگید...
دوستار شما، یک دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف
َ
شاهين :
من باید این "شبه سوال "یا این نتیجه گیری را دوباره طرح کنم تا از پراکنده گویی خارج شود و به سوال! شما مفصل پاسخ می دهم که شرمنده بلند بودن نظرتان نشوم که سوال یا گفته باید عمیق باشد نه بلند، که بوعلی گفت: ما در عرض زندگی می کنیم و نه در طول. استفاده از "الفاظ رکیک"! و تندروی و اعتدال گریزی! ، میان هنرمند و جامعه هدف اش فاصله می اندازد و در نهایت به جنبش سبز ضربه می زند و فشار را بر هم نسلان ما در ایران بیشتر می کند. در ابتدا باید از خود سوال کنم که آیا من برای نسلی می خوانم که دانشجوی اش، آن هم از دانشگاه شریف، با این افق دید و عمق نظر به جامعه و هنر نگاه می کند؟ شما سوال نکردید، این بیشتر یک فتوا است. لفظ رکیک یعنی چه؟ آیا استفاده از تمامی استعدادهای زبان و گستره زبانی جرم است؟ چه می توان گفت به کسی که "پرده دوخته شده" یک دختر یا "پریود" یا همان قاعدگی را رکیک می داند؟ چه باید گفت به کسی که به جای "پستان" می گوید "سینه"؟ ما از ادبیات حرف می زنیم. یعنی دانشجوی ما هنوز نصرت رحمانی نخوانده است؟ یعنی براهنی را نمی شناسد؟ یعنی رمان و داستان نخوانده است. اگر خوانده است پس دیگر این چه سوالی ست؟ حالا از ادبیات کلاسیک مان حرف نمی زنیم که داستان خودش را دارد. یا باید در باره سینما و هنر غرب چه بگوییم؟ پس پدرو آلمادوار و پازولینی باید بایکوت شوند دیگر. پس به این ترتیب تمام آنچه "میلان کوندرا" نوشته است را باید دور بریزیم. یا شاید ما ایرانی هستیم و ادبیات و هنر برای ما یعنی همان چیزی که جمهوری اسلامی می گوید. من چه باید بگویم واقعأ؟ این گونه صحبت ها گاهی مرا ناامید می کند. هنر یعنی تمامیت هستی و هر آنچه در آن است. هیچ مرزی ندارد مگر آنجایی که به جنس، قوم یا نژاد یک نفر تحقیر شود. کلمات را نمی توان جراحی نکرد. شاعر و نویسنده و فیلمساز و نقاش و ... نمی توانند خود را و هستی را مخفی کنند. شما مهران مدیری و رضا عطاران را در یک فضای باز بگذارید ببینید با زبان چه می کنند. همین اندازه بی پروایی اینها هم، برای سیستمی مثل حکومت ایران بی اخلاقی و رکیک است. یا نگاه کنید به غزل های سید مهدی موسوی و فاطمه اختصاری و کلیت غزل پست مدرن که با همین استدلال های اخلاقی- سنتی - مذهبی در ایران سانسور می شوند و بعد کلأ جمع می شوند. علاوه بر خود حکومت عده ای از مردم هم هنوز تکلیف شان با هنر مشخص نیست. این فقط اسمش بی سوادی و کم سوادی ست. تنگ نظری ست. ما نباید از همجنس گرایان حرف بزنیم چون بی عفتی و ضد اخلاقی و ..است. از آزادی زنان حرف نزنیم زیرا بی عصمتی و بی بند و باریست. کسانی که از رکیک بودن وحشت دارند دو راه در پیش دارند. یا بفهمند و بپذیرند تعریف ما از هنر را و یا خودشان را با همان تفاله ها و تفکرات فسیلی و منحط اخلاق زده، دین زده و سنتی سرگرم کنند و بر روی واقعیت رکیک و چندش آور جاری در جامعه ایران چشم ببندند. ما چیزی نمی گوییم جز آنچه که در جامعه اتفاق می افتد. قسمتی از مردم ما یا خمارند و یا خوابند. باید آب سرد روی سرشان بریزیم. ما هم با کلمات این کار را می کنیم. طبیعی ست که همه خوش شان نمی آید، زیرا باورها و رسم ها و اعتقادات شان ترک می خورد. این به معنی فحاشی نیست. من هم با فحاشی مخالفم اما بیش از پیش هر کلمه و واژه ای را که لازم بدانم بدون توجه به رکیک بودن یا نبودن در ترانه هایم می آورم. من تا همین جا هم، مدام فکر می کنم و عذاب وجدان دارم که نکند خودم را سانسور کرده ام. یعنی هنوز خودم را کاملأ بیرون نریخته ام. آن زمان لحظه ایست که شمایان سنگ بر می دارید و بر سر ما می کوبید. تاریخ ما پر است از این تنگ نظری ها. مگر ما با خیام و حافظ وعطار و مولوی وحلاج کم کردیم؟ زمانی به حافظ می گفتند چرا می گویی: ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند، حال به ما می گویند چرا صحنه تجاوز به ترانه را عینأ توصیف می کنی. این کم فهمی و کج فهمی ست. حمق و جهل کسانی مثل من و شما بود که صادق خان هدایت را از زندگی بیزار کرد. زمانی در همین آمریکا الویس را نفرین و لعن می کردند که باسن می جنباند و بی اخلاقی ست، چند دهه نگذشت که راک و جنبش هیپی و پانک تمامیت سیستم اخلاق زده و محافظه کار غرب را بر سر مدافعانش خراب کرد. مشکل این است که ما فعلأ زیاد نیستیم. یعنی تعداد هنرمندانی که اینگونه خطر می کنند زیاد نیستند ولی پتانسیل پذیرش هنر در میان مردم بالاست و همین حجم استقبال از کارهایمان خود نشانگر این قضیه است.
اما درباره فشار، دیگر چه فشاری قرار است بر نسل ما بیاید که مثلأ با چند ترانه و موسیقی بیشتر شود؟ درباره جنبش سبز هم باید بگویم که اگر قرار است جنبشی با سانسور و حذف بخشی از ادبیات و هنر ادامه حیات داشته باشد، پس بهتر است اصلأ نباشد و یا شما این جنبش را نفهمیده اید و یا من شما و این جنبش را نمی فهمم. ما دگرگونی فرهنگی می خواهیم و این یعنی جنبش. حالا هر که دوست دارید برایش انتخاب کنید. آزادی بیان یعنی این. یعنی مدیر شرکت "پلی بوی" هم که باشی، اجازه ندارند به تو برچسب بزنند. یعنی هیچ نهاد و سازمانی اجازه ندارد که بگوید هنرمند درباره چه چیزی حرف بزند یا نزند. در این جامعه از داستان و فیلم و نقاشی اروتیک و حتی پورنو ساخته می شود تا فیلم و داستان مذهبی. اگر جنبش سبز یا هر جنبش دیگر و هر فکر مرامی و شخصیتی، آزادی را حداقل بر اساس تعاریف روز دنیا، بر نتابد من به اندازه مدفوع هم ارزشی برایش قائل نیستم. ما به اندازه کافی از پنجاه و هفت ضربه خورده ایم. من یک شاعر و موزیسین هستم و نمی توانم خود را سانسور کنم و آنقدر وحشی بودم و هستم که برای آنچه گفتم، سیلی خوردم و طرد شدم و امروز هم اگر از طرف عده ای لعن شوم اهمیتی ندارد. امید من به نوجوانان و جوانانی ست که فردا روز، با گستره ای جدید از جهان آشنا می شوند و یاد می گیرند که جهان مجموعه ایست از زشتی ها و زیبایی ها وشرافت انسانی به این است که آنچه را می گویی باور داشته باشی و از آنچه که باور داری حرف بزنی و دروغ نگویی و خود را پنهان نکنی.
__________________________
سوال کننده:
این سوأل خیلی طولانی است ولی من برات میفرستم ، اگه مایل بودی بهش جواب بده:
من از داخل ایران، برای اولین باره که برای شما میل میزنم و از صدای آمریکا انتظار دارم سوال من را از شاهین نجفی بپرسد.
من احساس میکنم کسانی مثل آقای نجفی بدون اینکه بدونن و یا دلشون بخواد، با حرفها و ادبیاتی که به کار می برند درواقع دارن تیشه به ریشه جنبش سبز میزنن و من به عنوان یک دانشجوی ایرانی و عضوی از خانواده جنبش سبز، این حق و وظیفه را دارم که از ایشان توضیح بخواهم
درباره: "الفاظ رکیکی" که شایسته یک هنرمند و حق جو نیست و شاهین بکار میبرد،
"تندروی هایی" که که دور از اعتدالند و محکومند به سرنوشتی که جناح حاکم درایران خواهد داشت و و و و
آقای نجفی عزیز
یک هنرمند نباید از جامعه هدفش فاصله بگیرد،
نباید از ذات زیبا و دلنشین هنر فاصله بگیرد،
من کارهای شما را و خود شما را دوست دارم، ولی نه "آلبوم جدیدتان" را.
با این راهی که شما پیش گرفته اید "تنها و تنها" فشار بر ما هم سن و سالان شما در ایران بیشتر میشود و این چیزی نیست که شما دوست دارید و برایش با قلمتان می جنگید...
دوستار شما، یک دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف
َ
شاهين :
من باید این "شبه سوال "یا این نتیجه گیری را دوباره طرح کنم تا از پراکنده گویی خارج شود و به سوال! شما مفصل پاسخ می دهم که شرمنده بلند بودن نظرتان نشوم که سوال یا گفته باید عمیق باشد نه بلند، که بوعلی گفت: ما در عرض زندگی می کنیم و نه در طول. استفاده از "الفاظ رکیک"! و تندروی و اعتدال گریزی! ، میان هنرمند و جامعه هدف اش فاصله می اندازد و در نهایت به جنبش سبز ضربه می زند و فشار را بر هم نسلان ما در ایران بیشتر می کند. در ابتدا باید از خود سوال کنم که آیا من برای نسلی می خوانم که دانشجوی اش، آن هم از دانشگاه شریف، با این افق دید و عمق نظر به جامعه و هنر نگاه می کند؟ شما سوال نکردید، این بیشتر یک فتوا است. لفظ رکیک یعنی چه؟ آیا استفاده از تمامی استعدادهای زبان و گستره زبانی جرم است؟ چه می توان گفت به کسی که "پرده دوخته شده" یک دختر یا "پریود" یا همان قاعدگی را رکیک می داند؟ چه باید گفت به کسی که به جای "پستان" می گوید "سینه"؟ ما از ادبیات حرف می زنیم. یعنی دانشجوی ما هنوز نصرت رحمانی نخوانده است؟ یعنی براهنی را نمی شناسد؟ یعنی رمان و داستان نخوانده است. اگر خوانده است پس دیگر این چه سوالی ست؟ حالا از ادبیات کلاسیک مان حرف نمی زنیم که داستان خودش را دارد. یا باید در باره سینما و هنر غرب چه بگوییم؟ پس پدرو آلمادوار و پازولینی باید بایکوت شوند دیگر. پس به این ترتیب تمام آنچه "میلان کوندرا" نوشته است را باید دور بریزیم. یا شاید ما ایرانی هستیم و ادبیات و هنر برای ما یعنی همان چیزی که جمهوری اسلامی می گوید. من چه باید بگویم واقعأ؟ این گونه صحبت ها گاهی مرا ناامید می کند. هنر یعنی تمامیت هستی و هر آنچه در آن است. هیچ مرزی ندارد مگر آنجایی که به جنس، قوم یا نژاد یک نفر تحقیر شود. کلمات را نمی توان جراحی نکرد. شاعر و نویسنده و فیلمساز و نقاش و ... نمی توانند خود را و هستی را مخفی کنند. شما مهران مدیری و رضا عطاران را در یک فضای باز بگذارید ببینید با زبان چه می کنند. همین اندازه بی پروایی اینها هم، برای سیستمی مثل حکومت ایران بی اخلاقی و رکیک است. یا نگاه کنید به غزل های سید مهدی موسوی و فاطمه اختصاری و کلیت غزل پست مدرن که با همین استدلال های اخلاقی- سنتی - مذهبی در ایران سانسور می شوند و بعد کلأ جمع می شوند. علاوه بر خود حکومت عده ای از مردم هم هنوز تکلیف شان با هنر مشخص نیست. این فقط اسمش بی سوادی و کم سوادی ست. تنگ نظری ست. ما نباید از همجنس گرایان حرف بزنیم چون بی عفتی و ضد اخلاقی و ..است. از آزادی زنان حرف نزنیم زیرا بی عصمتی و بی بند و باریست. کسانی که از رکیک بودن وحشت دارند دو راه در پیش دارند. یا بفهمند و بپذیرند تعریف ما از هنر را و یا خودشان را با همان تفاله ها و تفکرات فسیلی و منحط اخلاق زده، دین زده و سنتی سرگرم کنند و بر روی واقعیت رکیک و چندش آور جاری در جامعه ایران چشم ببندند. ما چیزی نمی گوییم جز آنچه که در جامعه اتفاق می افتد. قسمتی از مردم ما یا خمارند و یا خوابند. باید آب سرد روی سرشان بریزیم. ما هم با کلمات این کار را می کنیم. طبیعی ست که همه خوش شان نمی آید، زیرا باورها و رسم ها و اعتقادات شان ترک می خورد. این به معنی فحاشی نیست. من هم با فحاشی مخالفم اما بیش از پیش هر کلمه و واژه ای را که لازم بدانم بدون توجه به رکیک بودن یا نبودن در ترانه هایم می آورم. من تا همین جا هم، مدام فکر می کنم و عذاب وجدان دارم که نکند خودم را سانسور کرده ام. یعنی هنوز خودم را کاملأ بیرون نریخته ام. آن زمان لحظه ایست که شمایان سنگ بر می دارید و بر سر ما می کوبید. تاریخ ما پر است از این تنگ نظری ها. مگر ما با خیام و حافظ وعطار و مولوی وحلاج کم کردیم؟ زمانی به حافظ می گفتند چرا می گویی: ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند، حال به ما می گویند چرا صحنه تجاوز به ترانه را عینأ توصیف می کنی. این کم فهمی و کج فهمی ست. حمق و جهل کسانی مثل من و شما بود که صادق خان هدایت را از زندگی بیزار کرد. زمانی در همین آمریکا الویس را نفرین و لعن می کردند که باسن می جنباند و بی اخلاقی ست، چند دهه نگذشت که راک و جنبش هیپی و پانک تمامیت سیستم اخلاق زده و محافظه کار غرب را بر سر مدافعانش خراب کرد. مشکل این است که ما فعلأ زیاد نیستیم. یعنی تعداد هنرمندانی که اینگونه خطر می کنند زیاد نیستند ولی پتانسیل پذیرش هنر در میان مردم بالاست و همین حجم استقبال از کارهایمان خود نشانگر این قضیه است.
اما درباره فشار، دیگر چه فشاری قرار است بر نسل ما بیاید که مثلأ با چند ترانه و موسیقی بیشتر شود؟ درباره جنبش سبز هم باید بگویم که اگر قرار است جنبشی با سانسور و حذف بخشی از ادبیات و هنر ادامه حیات داشته باشد، پس بهتر است اصلأ نباشد و یا شما این جنبش را نفهمیده اید و یا من شما و این جنبش را نمی فهمم. ما دگرگونی فرهنگی می خواهیم و این یعنی جنبش. حالا هر که دوست دارید برایش انتخاب کنید. آزادی بیان یعنی این. یعنی مدیر شرکت "پلی بوی" هم که باشی، اجازه ندارند به تو برچسب بزنند. یعنی هیچ نهاد و سازمانی اجازه ندارد که بگوید هنرمند درباره چه چیزی حرف بزند یا نزند. در این جامعه از داستان و فیلم و نقاشی اروتیک و حتی پورنو ساخته می شود تا فیلم و داستان مذهبی. اگر جنبش سبز یا هر جنبش دیگر و هر فکر مرامی و شخصیتی، آزادی را حداقل بر اساس تعاریف روز دنیا، بر نتابد من به اندازه مدفوع هم ارزشی برایش قائل نیستم. ما به اندازه کافی از پنجاه و هفت ضربه خورده ایم. من یک شاعر و موزیسین هستم و نمی توانم خود را سانسور کنم و آنقدر وحشی بودم و هستم که برای آنچه گفتم، سیلی خوردم و طرد شدم و امروز هم اگر از طرف عده ای لعن شوم اهمیتی ندارد. امید من به نوجوانان و جوانانی ست که فردا روز، با گستره ای جدید از جهان آشنا می شوند و یاد می گیرند که جهان مجموعه ایست از زشتی ها و زیبایی ها وشرافت انسانی به این است که آنچه را می گویی باور داشته باشی و از آنچه که باور داری حرف بزنی و دروغ نگویی و خود را پنهان نکنی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر