۱۳۹۳ آذر ۱۵, شنبه

آن موقع ها چند ساله بودم،وقت قیلوله باید همه با زور میخوابیدیم و من فراری بودم از خواب و میزدم بیرون و میدانستم که همه در این ساعت میخوابند. زنگ مردم را میزدم و فرار میکردم .
دقیقا وقتی همه خوابند آن احساسات سادیستی من بیرون میزند. آنقدر زخم خورده ام که مثل سگ هار همش گاز میگیرم و وقتی کسی میخواهد نازم را بکشد ، شک میکنم پارس میکنم و می درمش . نمیدانی چه قد دردناک است. هی یعنی من اینقدر ممنوعم؟ یعنی من ، این من شش ساله ی شورشی اینقدر مجرمم؟؟


هیچ نظری موجود نیست:

پست‌های پرطرفدار