۱۳۹۳ اسفند ۲۴, یکشنبه

مصاحبه گر:
 سالها قبل از اینکه فتوای مرگ بر علیه شما صادر شود ترانه ای به یاد فریدون فرخزاد خوندید که میگفت "آخه زندگی‌ تو راه تو پر درد سره، قدم تو راهی‌ که لحظه ب لحظه خطره. اصلا من گوسفندم، بذار چشام رو ببندم، من اهل سیاست نیستم، ببخش شرمندم." واضح است که خود به هشدار این ترانه توجه نکردید و شاید هم در اینجا "گوسفند" و "شرمنده" منظور از خود خواننده نیست. آیا جدالی درونی‌ وجود دارد بین شاهین نجفی سلحشور و شاهین نجفی که آرزو می‌کند می توانست گوسفند وار زندگی‌ را بگذراند؟

شاهین نجفی:

 دقیقا.در باور من کسانی به صورت تاریخی، منتخب اند برای شیپور بودن.عموما هم سرنوشتشان به در هم شکستگی و طردشدن وخودویرانگری ناشی از عذاب های نازل از ناکجاآبادهای ذهنی می انجامد.می توان لیستی بلند بالا را ردیف کرد.در باور من انسان برای تفکر زاییده نشده است.انسان دچار تفکر شده است وآنان که به زندگی روزمره می پردازند و در آن می مانند طبیعی تر و نزدیک تر به انسان-حیوان غریزی ذهن من هستند.از این روی به گوسفندواری، نباید پوزیتیویستی نگاه کرد.درست یا نادرست،بد یا خوب موضوعیت ندارد.بحث بودن یا نبودن است.من بارها تلاش کردم که دیگر شعر و ترانه ننویسم و این بیماری را رها کنم.مانند بسیاری دیگر دچار سطحی از زندگی شوم که بدون خطر و بی دردسر باشد.می توان کتاب خواند و حتی درگیر هنر و ادبیات بود و فیلم ساخت، اما معضل نبود.من در مقام غده ای سرطانی ام که یا باید آن را از بین ببری  و خفه اش کنی یا بزودی سرتاسر بدن را فرا می گیرد.سرطانی بودن برای یک تاریخ و فرهنگ لزوما شجاعت نمی خواهد. من اگر چیزی جز این باشم،معنی وجودی ام زیر سوال می رود و با آپاندیس اشتباه می گیرند مرا و زمانی دیر یا زود بی مصرفی ام را جراحی می کنند.من دیگر درد مشترک نیستم. من خود دردم.

 بخشی از مصاحبه شاهین نجفی با tehranbureau در ژوئن 2012



هیچ نظری موجود نیست:

پست‌های پرطرفدار